شبنم
یک شنبه 9 تير 1392برچسب:داستان زیبا شکل گنگ زن,
دستم را که به دستگیره گرفتم، نالهی مبهماش بلند شد. پایم را روی پله گذاشته و به داخل خزیدم که نفسم بند آمد؛ با صدای خرد شدن چیزی، نگاهم به کف دوخته شد. سوسکهای زنده و خشک شده، زیر پایم خش خش صدا میکردند و خودشان را به کف کفشهایم میمالیدند. بوی تحملناپذیر و بدی که از تخلیه نکردنِ چاهِ فاضلاب در فضا پیچیده بود، حالم را بد میکرد.
بقیه داستان:درا دامه مطلب...